Abstract
مفهوم حقوق فطری (یا حقوق طبیعی) از مهمترین مباحث فلسفی است که به بررسی اصول و قواعدی میپردازد که به اعتقاد فیلسوفان، به صورت ذاتی و مستقل از قوانین وضعی وجود دارند و بر طبیعت انسان مبتنی اند. این حقوق، به دلیل جهانی بودن و وابسته نبودن به شرایط خاص زمانی و مکانی، به عنوان حقوق بنیادین و غیرقابل تغییر انسانها شناخته میشوند. حقوق فطری اصولی همچون عدالت، آزادی و برابری را در بر میگیرد که به باور طرفدارانش، برای همه انسانها در هر شرایطی و صرف نظراز قوانین جوامع.مختلف وجود دارند اندیشه حقوق فطری از زمانهای باستان در آثار فلاسفه ای مانند افلاطون و ارسطو مطرح بوده و در دوره های مختلف، به ویژه دوران رنسانس و عصر روشنگری، با تلاش متفکرانی همچون توماس آکویناس، توماس هابز، جان لاک، ژان ژاک روسو و ایمانوئل کانت به یکی از پایه های نظری حقوق بشر و فلسفه حقوق تبدیل شده است. این متفکران هر یک به نوعی تلاش کردند تا مبانی حقوق طبیعی را تعریف کنند و ضرورت توجه به این حقوق را برای تنظیم روابط انسانی و اجتماعی توضیح دهند. هر یک از این پیشگامان، با تکیه بر دیدگاهها و باورهای فلسفی خود، تعریفی متفاوت از حقوق فطری ارائه داده اند. به عنوان مثال، افلاطون و ارسطو با دیدگاهی اخلاقی به این موضوع پرداخته و عدالت را به عنوان یک ارزش فطری معرفی کردند. توماس آکویناس با ترکیب مسیحیت و فلسفه ارسطو یی، قانون طبیعی را به عنوان اراده خداوندی دانست که عقل انسانها را هدایت میکند. هابز بر ضرورت واگذاری برخی حقوق فطری به حاکم برای ایجاد نظم تاکید داشت، درحالی که جان لاک حقوقی چون حق حیات، آزادی و مالکیت را از حقوق فطری انسانها میدانست که حتی حاکم نیز نمیتواند آنها را سلب کند. روسو با تاکید بر آزادی و برابری، قرارداد اجتماعی را راهی برای بازگرداندن انسان به حقوق فطری میدید. کانت نیز اصول حقوق فطری را در قالب قانون اخلاق و حکم گرایی به عنوان اصولی جهانی و عقلانی معرفی کرد. اندیشه های این پیشگامان، پایه های حقوق بشر معاصر و بسیاری از قوانین اساسی کشورها را شکل داده و به عنوان یکی از مبانی اصلی درفلسفه حقوق همچنان مطرح هستند.